black flower(p,230)
black flower(p,230)
دانگ هی: هر وقت تونستی باهام تماس بگیر.
این خوب بود؟🧠
به شین یانگ نشونش داد و آلفا شونه هاش رو بالا انداخت.
شین یانگ: هر طور خودت می دونی دانگ هی.
گفت و سر مطالعه ی اسنادی که چند ساعت پیش از شرکت آورده بود. برگشت.
دانگ هی دوباره شروع به تایپ کردن کرد .
دانگ هی: امیدوارم بد برداشت نکنی.
در مورد کارت میخوام باهات صحبت کنم.
اصلا در مورد کار با تهیونگ حرفی نداشت اما فقط برای اینکه پسرش دچار سوتفاهم نشه پیام دوم رو ارسال کرد.
هنوز ده دقیقه نگذشته بود که تهیونگ جواب پیامش رو فرستاد.
تهیونگ: متاسفم که به تماساتون جواب ندادم... یه مشکل کوچیک پیش اومده و اونا رو تازه دیدم.
چند ثانیه ی بعد یه پیام دیگه از طرف تهیونگ براش فرستاده شد.
تهیونگ: دانگ هی شی... فعلا بیمارستانم تو اولین فرصت باهاتون تماس میگرم.
دانگ هی: بیمارستان؟🧠
چه اتفاقی افتاده بود؟🧠
اصلا تهیونگ اونجا چی کار می کرد؟🧠
دانگ هی با نگرانی آب دهنش رو به پایین فرو داد.
خدایا....
دانگ هی: هر وقت تونستی باهام تماس بگیر.
این خوب بود؟🧠
به شین یانگ نشونش داد و آلفا شونه هاش رو بالا انداخت.
شین یانگ: هر طور خودت می دونی دانگ هی.
گفت و سر مطالعه ی اسنادی که چند ساعت پیش از شرکت آورده بود. برگشت.
دانگ هی دوباره شروع به تایپ کردن کرد .
دانگ هی: امیدوارم بد برداشت نکنی.
در مورد کارت میخوام باهات صحبت کنم.
اصلا در مورد کار با تهیونگ حرفی نداشت اما فقط برای اینکه پسرش دچار سوتفاهم نشه پیام دوم رو ارسال کرد.
هنوز ده دقیقه نگذشته بود که تهیونگ جواب پیامش رو فرستاد.
تهیونگ: متاسفم که به تماساتون جواب ندادم... یه مشکل کوچیک پیش اومده و اونا رو تازه دیدم.
چند ثانیه ی بعد یه پیام دیگه از طرف تهیونگ براش فرستاده شد.
تهیونگ: دانگ هی شی... فعلا بیمارستانم تو اولین فرصت باهاتون تماس میگرم.
دانگ هی: بیمارستان؟🧠
چه اتفاقی افتاده بود؟🧠
اصلا تهیونگ اونجا چی کار می کرد؟🧠
دانگ هی با نگرانی آب دهنش رو به پایین فرو داد.
خدایا....
- ۱۲.۵k
- ۰۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط